• وبلاگ : امپراطور عشق
  • يادداشت : آنچه بر امپراطور گذشت
  • نظرات : 0 خصوصي ، 33 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    دلا نزد کسي بنشين که او از دل خبر دارد
    به زير آن در ختي رو که او گلهاي تر دارد
    در اين بازار عطاران مرو هر سو چو بيکاران
    به دکان کسي بنشين که در د کان شکر دارد
    ترازو کس نداري، پس تو را زو ره زند هر کس
    يکي قلبي بيارايد تو پنداري که زر دارد
    ترا در نشاند او به طراري که مي آيد
    تو منشين منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
    به ديگي که مي جوشد نياور کاسبي ومنشين
    که هر يکي که مي جوشد درون چيزي دگر دارد
    نه کلکي شکر دارد،
    نه هر زير وزبر دارد،
    نه هر پشمي نظر دارد،
    نه بحري گوهر دارد .