صدام مرد![عصبانی شدم! عصبانی شدم!](/NoteEdit/tinymce/js/tiny_mce/plugins/emotions/img/112.gif)
صدام مرد به راحتی . امروز با خبر مرگ مردی بیدار شدم که کابوس تمام کودکی هایم بود
و نامش را زودتر
از همه نام ها آموختم سالها پیش فکر میکردم روزی که او بمیرد من جشن خواهم گرفت شادی خواهم کرد
ولی امروز بی تفاوت به تمام اخبار شبکه های خبری دنیا را گوش دادم که مدام از مردی میگفتند
که 8 سال تمام خوب زندگی کردن را از ما گرفته بود کودکیم در جنگ گذشت در تنهایی در ترس از مردن ، ![گریهآور گریهآور](/NoteEdit/tinymce/js/tiny_mce/plugins/emotions/img/126.gif)
معلم اول دبستانم در آتش سوخت در یک بمباران هوایی آن روزها همه اش و ترس بود تشویش یک چشم به آسمان داشتم
و یک چشم به تخته سیاه و گوش به آژیر قرمز ، روزهای بدی بود فرار و دویدن ها و پناه بردن
به سنگرهای کوچه و خیابان و خانه و بعد اضطراب مردن دوستان آشنایان و تماس های
پی در پی بابا و ماما در پی یافتن نزدیکان هنوز هم آن خانه را به یاد دارم که هیچ کس از آن زنده بیرون نیامد
هنوز هم با این خاطرهها درگیرم روزهای بدی بود خیلی بد ![نکته بین نکته بین](/NoteEdit/tinymce/js/tiny_mce/plugins/emotions/img/138.gif)
دایی که اسیر شد پدربزرگ دق کرد و مرد و موههای مادر یک شبه سفید شد و مادربزرگ دیگر قصه نگفت
فهمیدم جنگ وحشتناک تر از آن چیزی است که لمس کرده ام ، اعدام صدام نه کودکیم را برگرداند
نه پدربزرگ را و نه موههای سیاه مادرم را و نه قصه های شیرین مادربزرگ را .صدام مرد بدون آنکه بگوید
پس تاوان تمام رنجهای ما را چه کسی باید پس دهد؟ از اعدام بیزارم
حتی برای کسی چون صدام زیرا مرگ او هیچ مرهمی بر زخم کهنه هیچ کدام از ما نشد صدام گم شد
در تاریخ در کتابهای مدرسه و تبدیل شد به خاطره ایی دور برای بچه های جدید ولی تا روزی زنده ام
هیچ وقت کابوس شبانه جنگ و خون را فراموش نمیکنم و جنگ تنها تجربه ای است
که برایم هیچ ارزشی ندارد کاش صدام تمام این خاطرات بد مرا هم با خودش می برد.
تا بعد
ممنون که لطف داری و با نظرت در بهتر شدن این وب سایت به من کمک می کنی