چشم های تو
من نگاهتو می خواستم که قشنگ ترین غزل بود
صحبت از فاجعه ی عشق با من از روز ازل بود
من یه عاشق غریبم با دلی خون و شکسته
اشک من اشک غروبه رو تن پیچک خسته
***
آخ که چشمات چه قشنگ بود با غزل های نگاهت
آب می شد دلی که سنگ بود
آخ که چشمات چه قشنگ بود !
چه قشنگ بود حرف چشمات با نگاه عاشق من
کاش می موند همیشه باقی لحظه های با تو بودن
نماز عشق
خدایا گر تو درد عاشقی را می کشیدی
تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی
اگر چون من به مرگ آرزو ها می رسیدی
پشیمون می شدی از این که عشقو آفریدی !
***
بگو هرگز سفر کردی ؟ سفر با چشم تر کردی ؟
کسی را بدرقه با اشک تو با خون جگر کردی ؟
ز شهر آرزوهایت به ناکامی گذر کردی ؟
گل امیدتو پرپر به خاک رهگذر کردی ؟