لبانتبه ظرافت شعرشهواني ترين بوسه ها را به شرمي چنان مبدل مي کندکه جاندار غار نشين از آن سود مي جويدتا به صورت انسان درايدو گونه هايتبا دو شيار مّوربکه غرور ترا هدايت مي کنند وسرنوشت مراکه شب را تحمل کرده امبي آن که به انتظار صبحمسلح بوده باشم،و بکارتي سر بلند رااز رو سبيخانه هاي داد و ستدسر به مهر باز آورده مهرگز کسي اين گونه فجيع به کشتن خود برنخاستکه من به زندگي نشستم!
من هم آپ كردم...